کد مطلب:314844 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

ابوصادق، شما برای چه به کربلا آمده اید
در تاریخ 12 / 6 / 81 ساعت 6.30 بعدازظهر روز سه شنبه اینجانب (مؤلف كتاب) با وقت قبلی به خدمت جناب مستطاب افتخار الحاج و العمار آقای حاج صادق دستگیر نجفی كه انسانی است وارسته و با صفا و از ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت (علیه السلام) سه كرامت كه مربوط به خاندان محترم خودشان بود برایم نقل كردند:

1- تقریبا سی و پنج سال قبل مادرم مبتلا به تنگی نفس شد و این عارضه پانزده سال طول كشید كه از نظر طبی و در سلول ریه ها تغیراتی ایجاد شد. پدرم آقای حاج عبدالرضا دستگیر از بیماری مادرم كه به طول انجامیده بود خسته شده و من یادم هست وقتی كه مادرم حالش بد می شد به طوری كه همسایه ها خیال



[ صفحه 381]



می كردند او به رحمت خدا رفته است. چون صورتش سیاه می شد و نفس به تنگ می آمد و این حالت خیلی تكرار می شد. و دارو برایش كارتن كارتن تهیه می كردیم در نتیجه پدرم از این جریان خسته شده بود. و پدرم یكی از خدمت گذاران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است ضمنا اشعاری هم برای اهل بیت (علیهم السلام) سروده است. لذا تصمیم می گیرد قصیده ای هم برای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بسراید. از این رو به همراه مادرم به كربلای معلی می رود به منظور توسل به آن حضرت و گرفتن شفای مادرم و مادرم آن قدر حالش بد بوده و بی حال كه نمی توانست به حرم مطهر آقا قمر بنی هاشم (علیه السلام) برود. و مادر در هتل می ماند و پدرم تنهایی به حرم مطهر می رفت و در مقابل ضریح مطهر قرار می گیرد. قصیده را برای حضرت می خواند و سپس به هتل برمی گردد، شب در عالم خواب می بیند شخصی می آید در هتل درب اطاق را می زند. پدرم در را باز می كند و می بیند سیدی نورانی و جلالت و عظمت خاصی وارد اتاق می شود. و سلام می كند و می فرماید: ابوصادق، شما برای چه به كربلا آمده اید؟ پدرم در پاسخ می گوید: كه آمدم شفای همسرم را از آقا قمر بنی هاشم بگیرم. و همسرم حالش خیلی وخیم است. فرمود: همسرت كجاست؟ عرض كردم: این است كه در اتاق خوابیده است. این سید بزرگوار نزدیك بیمار آمده و دست به دست روی سینه اش كشید و فرمود: ابوصادق دیگر خانم بیمار نیست و شفا پیدا كرد. صبح كه پدر و مادرم از خواب بیدار شدند. می بیند كه حال مادرم خیلی خوب است. با این كه مدت پانزده سال بیماری اش طول كشیده بود و از اكثر غذاها پرهیز می كرد به ویژه روغن و سبزیجات و پیاز و غیره چون بیدار شد به پدرم گفت: كه حالا من دوست دارم كباب با متعلقاتش میل



[ صفحه 382]



كنم از جمله سبزیجات و پیاز. پدرم می رود از رستوران همان هتل غذای دل خواه او را آورد و او هم میل می كند. سپس می گوید: حالم خیلی خوب است و برای زیارت آقا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) آماده ام. به همراه پدرم به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) و بر می گردند به هتل و سپس می بینند گویا هیچ كسالت و عارضه برایش نبوده است. حال كه این جریان را نقل می كنم تاریخ 12 / 6 / 81 است و از قصه شفا گرفتن مادرم به دست با كفایت و پر بركت حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) تقریبا 35 سال می گذرد كه تا حال هیچ عارضه ای برایش رخ نداده است. در خاتمه آقای حاج دكتر صادق دستگیر اضافه كردند: در این مدت 35 سال یك مورد هم نشد از بیماری مذكور و درد سینه شكایت كند و محتاج به شربت و قرص هم نشده است.